چگونه هدف زندگی خود را پیدا کنید؟
امروز یک ماجرای جالبی اتفاق افتاد که می خواهم برای شما تعریف کنم. هنگام ناهار در غذاخوری دانشگاه نشسته بودیم و در هنگام ناهار خوردن با یکدیگر گفتگو می کردیم. ناگهان یکی از دوستان گفت: هدف شما در زندگی چیست؟ آیا می دانید چگونه هدف زندگی خود را پیدا کنید؟
چند دقیقه ایی به همدیگر نگاه کردیم. من گفتم: خوب هدف من ادامه تحصیل در رشته مهندسی کشاورزی بوده. که با کمک برنامه ریزی که داشتم الان در کنار شما در همان دانشگاهی که دوست داشتم درحال ادامه تحصیل هستم.
دوستم گفت: آفرین پس تو به هدف خودت رسیدی. پس از آن ادامه داد آیا می دانی چگونه هدف زندگی خود را پیدا کنید؟
همانطور که می دانیم داشتن هدف در زندگی عامل حرکت در ما می شود. انسان اگر هدف نداشته باشد مانند یک آب راکت می شود. آدم های موفق که تنها یک هدف در زندگی خود ندارند. اگر اینطور بود با رسیدن به هدفی که انتخاب کرده بودند در کناری دست به سینه می نشستند و می گفتند: که ما دیگر کاری نداریم. در نتیجه دیگر در دنیا پیشرفتی حاصل نمی شود.
این جهان همواره در حرکت و جنب و جوش هستند. ما هم جزئی از این جهان هستیم پس از این قاعده مستثنی نیستیم. بگذارید رازی به شما بگویم دنیا از سکون بی حرکتی بیزار است این جهان هوشمند وقتی ببیند فردی به کاری مشغول است شادمان شده و به یاری او می آید.
یکی از دوستان گفت: موضوع جالبی است. بیایید ببینیم که چگونه هدف زندگی خود را پیدا کنید؟
دوستی که این موضوع را پیش کشیده بود گفت: خوشحالم که موضوع چگونه هدف زندگی خود را پیدا کنید؟ برای همه شما جالب بوده. براساس آنچه که من مطالعه کردم به این نتایج رسیدم. دوست دارید آنچه دریافت کردم با شما درمیان بگذارم؟ همه گفتند: بله من گفتم: از آنجا که ساعت بعدی کلاس برگزار نمی شود می توانیم پس از خوردن ناهار با خیال راحت بنشینیم و در این مورد گفتگو کنیم.
پس از خوردن ناهار، ناهار خوری خلوت شد و آرامش و سکوت برقرار شد. دوستم گفت: خوب برویم سر اصل مطلب همگی خندیدیم و گفتیم: برویم.
دوستم ادامه داد و گفت: همه ما می دانیم که زندگی بدون هدف، زندگی پوچی است چون آدمی که هدف نداشته باشد سرگردان و سردرگم است نمی داند کجا هست؟ به کجا می خواهد برود؟ و مسیر مشخصی ندارد که آن را طی کند. دوستان بیایید به شما راهکارهایی را بگویم و مواردی برای شما بیان می کنم.
چگونه هدف زندگی خود را پیدا کنید؟
با خودتان خلوت کنید و درگوشه ایی بنشینید و با دقت به این مطالبی که برای شما بازگو می کنم بیندیشید و برای هر کدام از این پرسش ها پاسخی بدهید. در پایان به نتیجه می رسید یعنی هدف زندگی خود را پیدا می کنید. آماده هستید؟ قلم و کاغذهای خودتان را بیاورید و بنویسید. من در پایان این موارد مثالی از خودم می آورم تا موضوع بهتر برای شما جابیفتد.
۱- چه چیزی شما را به هیجان می آورد و هنگام صحبت کردن از آن چشمانتان برق می زند. حتی گاهی شما را بی خواب می کند؟
مثلاً من هنگامی که از برپایی گالری نقاشی صحبت می کنم همه می گویند که چقدر با شور وشوق و هیجان صحبت می کنی و برق شادی در چشمان تو می درخشد. با خنده به همه می گویم تازه خبر نداری شب ها گاهی آنقدر غرق در نقشه هایم می شوم و خودم را در حال برپایی گالری نقاشی خودم می بینم که خواب به چشمانم نمی آید.
۲- چه چیزی باعث می شود برای بدست آوردن آن به خودتان سختی بدهید یا از لذت های کوچک و کوتاه مدت چشم پوشی کنید.
باز هم من از خودم می گویم برای اینکه بتوانم گالری نقاشی برپا بکنم در مرحله اول به کلاس های زیادی رفتم تا مهارت های خودم را افزیش بدهم. همچنین برای برپایی یک گالری باید جایی را اجاره کنم حتی اگر بخواهم در فرهنگسرا این کار را انجام بدهم باید مبلغی را به عنوان هزینه پرداخت کنم . برای جمع آوری این پول من برای خودم شاگرد خانگی گرفته ام و برای آموزش دادن به آنها به خانه تک تک آنها می روم. این کار باعث می شود که به راه های دور بروم و ترافیک را تحمل کنم .گاهی ممکن است که به میهمانی ها و پیک نیک های خانوادگی که برگزار می شود بخاطر آموزش به شاگردانم نروم.
۳- اگر در روزهای پایانی عمرتان بودید چه کاری انجام می دادید؟
با خودتان فکر کنید اگر به شما بگویند که تنها چند روز از عمر شما باقی مانده است. شما چه می کردید؟ آیا کارهایی که انجام می دهید و روشی که در زندگی در پیش دارید باز هم برهمان روال هستید یا نه؟ با علم بر اینکه چند روز از عمرتان باقی مانده به خودتان بیایید و بگویید نه من وقتی ندارم و چقدر کارها هست که من دوست داشتم آنها را انجام بدهم و انجام ندادم. مثلاً دوست داشتم کتاب بنویسم یا سازی یاد بگیرم یا در ورزش پرتاب دیسک طلا بگیرم. پاسخ شما به این پرسش نشان دهنده هدف شما در زندگی خودتان است.
دراینجا بود که دوستم لبخندی به لب آورد و رو به ما کرد و گفت نکاتی که به شما گفتم چطور بود؟ همه ما گفتیم عالی بود. باعث شدی که با مطالب جدیدی آشنا شویم و به فکر فرو برویم.گفت: خوشحالم. ببینم که چه نوشته اید؟ آیا تونستید پاسخ پرسش ها را نوشتید و در پایان هدف زندگی خود را پیدا کردید؟
من گفتم: من هدفم را پیدا کردم من از کودگی عاشق گل و باغچه بودم . دوست دارم پس از پایان درسم و پیدا کردن مهارت های کافی یک باغ پرورش گل به وجود بیاورم که بهترین نوع گل ها را در آن پرورش بدهم. نه تنها به سراسر ایران بفرستم بلکه در ابتدا به کشورهای اطراف صادر کرده و حتی بتوانم بازار اروپا را بدست بگیرم همه بچه ها گفتند چه فکر عالی چه کار دلنشین و روح نوازی آدمی که با گل و گیاه سر کند اصلاً گذر زمان را حس نمی کند و از هر تنش و نگرانی به دور است.
دوستم میخواست از دیگر بچهها هم بپرسد چگونه هدف زندگی خود را پیدا کنید؟ که ناگهان من ساعت را نگاه کردم گفتم: وای بدوید بچه ها یک ربع از کلاس گذشته….
تور آموزشی و تفریحی
- هدف گذاری برای سال ۱۴۰۱
- دفترچه برنامه ریزی سال
- همفکری، تعامل و انتقال تحربه
- پذیرایی ناهار و میان وعده
- تفریح در کنار رودخانه
- وسیله ایاب و ذهاب
دوشنبه ۸ فروردین
از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۷
مبلغ شرکت در تور: ۴۹۰ تومان
09938194627
جهت کسب اطلاعات بیشتر اطلاعات خود را وارد کنید:
مطابتون خیلی عالی و خاص است منحصر به فرد است . روش بیانتان نیز عالی است. پیشنهاد می کنم در سومین نشانه پیدا کردن هدف (روزهای اخر عمر) داستان سنگ قبر نیچه را بنویسید :
نیچه –فیلسوف معروف- پیشنهاد کرده است: اگر میخواهید زندگی راستین خودتان را آغاز کنید، خود را در یک آزمایش خیالی و ذهنی قرار دهید که در آن، مثلاً، فرشته مرگ در برابر تو حاضر میشود و میگوید فقط و فقط این فرصت را داری که نوشته روی سنگ قبرت را بنویسی و به محض اینکه آن را نوشتی، قبض روح میشوی؛ هر چه میخواهی بنویس ولی به این صورت:
در قسمت اول جملات خود، آرمانهایتان را و در قسمت دوم واقعیت زندگیتان را بنویسید،
مثلاً بنویسید در اینجا کسی آرمیده است که میخواست با همه مهربان باشد (یعنی آرمانش این بود) اما دست به قتل زد (یعنی واقعیت زندگیاش این شد)؛
یا میخواست ۱۰۰۰ شغل ایجاد کند اما هیچگاه دست به کارآفرینی و توسعه نزد.
یا میخواست زندگی ۲۰۰ کارتن خواب را سامان ببخشد اما آنقدر سرگرم جمع آوری ثروت شد که فرصت نیافت.
بعد نیچه میگفت که روی قسمت دوم جملات خود- یعنی روی قسمتی از جملات که واقعیت زندگی است- خط بکشید و از این لحظه به بعد طبق قسمت اول جملاتتان- یعنی طبق آرمانهایتان- زندگی را آغاز کنید.
اینگونه بود که نیچه میگفت «هر که سنگ روی قبر خود را بنویسد، زندگی واقعی را آغاز کرده است.» یعنی کاری به این نداشته باشیم که تاکنون و در سالیان گذشته واقعیتهای زندگی با آرمانهای زندگی ما فاصله داشته است، باید همه را کنار بگذاریم و بگوییم از این لحظه به دنیا آمدهایم و با آرمانهایمان زندگی کنیم. باید به یاد مرگ باشیم تا بتوانیم چنین کاری بکنیم.
وی می گفت؛ «مرگ پایان زندگی است، ولی مرگاندیشی آغاز آن.»